روزی روزگاری پادشاهی مسابقه ای میان همه ی هنرمندان قلمرو پهناورش ترتیب داد. موضوع مسابقه، ترسیم چهره ی پادشاه بود. هندوها با رنگ های حیرت انگیزشان که تنها خود رمز و رازش را می دانستند، از راه رسیدند، ارمنی ها، با خود خاک رس مخصوصی آورده بودند، و مصریان با قطعات بسیار زیبای مرمر، اسکنه ها و قلم هایی که هرگز کسی نظیرشان را ندیده بود، آمدند. آخرین دسته ای که از راه رسیدند یونانیان بودند که فقط کیسه ای از گرد به همراه خود داشتند.
همگی هفته های متمادی در کاخ شاهی محبوس ماندند.
در روز موعود، پادشاه آمد و نقاشی های هندوها، نقش برجسته های ارمنی ها و مجسمه های مصریان را تحسین کرد. سپس وارد تالار یونانیان شد.
به نظر نمی رسید کاری کرده باشند: با آن گرد ریزشان، به ساییدن و صیقل دادن دیوار مرمرین تالار اکتفا کرده بودند، اما به شیوه ای که وقتی پادشاه نزدیک شد توانست چهره ی خویش را که کاملا در آن منعکس شده بود، تماشا کند.
طبیعتا یونانیان برنده ی این مسابقه شدند، چرا که دریافته بودند تنها پادشاه می تواند آیینه ی تمام نمای پادشاه باشد.
امام محمد غزالی
سیب
پیپ و فانوس
فردا هم روز خداست...
همه چیز همان طور که هست خوب است
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 81
کل بازدید :62231

آب هست خاک هست جوانه باید زد
